خانه سبز

الخیر فی ما وقع

خانه سبز

الخیر فی ما وقع

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ب.ظ

اون دست هات..

از دست هات چی مونده ؟
از اون دست هایی که هنوز هم یادمه چطور بود کیفیت نوازشش..
از دست هایت زیر خاک باید شکوفه جوانه بزند..

مرا چه شد در این شب بارانی سمنان؟مرا چه شد که لرز گرفته تمام وجودم در این‌اتاق گرم.


امروز بیست و پنجمه..شد نه ماه.نه ماه بدون تو.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۰۴
پریس
چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۵۶ ق.ظ

چه خون افتاده در دل ها

دومین باری بود که در سینما دعا می کردم.شرایط و موقعیتی در فیلم به وجود اومده ،حرفی گفته شده،صدایی،مکانی،موقعیت روحی بازیگر،فیلم برداری که باعث شده با تمام وجود دلم بخواد دعا کنم و یک چیزی درونم گفته حالا وقتشه.
بار اول،بهمن سال نود و یک بود فیلم سر به مهر از هادی مقدم‌دوست با بازی لیلا حاتمی،وسط فیلم چشمانم رو بستم و از ته دل برای امید دعا کردم.برای امیدی که چند وقتی بود به مشکلی برخورده بود.همون روزها بود که مشکلش حل شد و  همگی نفسی عمیق کشیدیم.بعد ها فهمیدم گشاینده گره اون روزهای زندگی خواهرم و همسرش‌،آقای ح بوده.همان مردِ اردیبهشتی که یک سال و سه ماه بعد از آن شب و دعایم در سینما،با هم یک رابطه احساسی دوستی رو شروع کردیم.زندگیست دیگر اتفاق هایی می افتد که بعدها از زاویه دیگری نگاهش می کنی.
و حالا جمعه شب بود که برای بار دوم در سینما دعا کردم.فیلم رگ خواب به کارگردانی حمید نعمت الله و بازی لیلا حاتمی.حرف های مینا(لیلا حاتمی)حالش،احساس نزدیکی که بهش داشتم و موقعیتی که درونش بود.یکهو چشمانم رو بستم و گفتم پریسا وقتشه.این بار برای خوشبختی آقای ح دعا کردم و بغضم رو فرو بردم.برای خوشبختی همان کسی که دعای من رو چهار سال پیش تیک زده بود.

فیلم رگ‌خواب رو خیلی دوست داشتم.لیلا حاتمی عالی بازی کرده و مناسب این نقش. شخصیت پردازی مینا با بازی لیلا حاتمی به خوبی از اب دراومده بود.فیلم برداری و صحنه پردازی هاشون انقدر جذاب بود که صحنه هایی تو ذهنم حک شدند و دلم براشون حتی تنگ می شه.صحنه هایی که بعضی هاشون تا به حال نشون داده نشده بودند.ناب بودند و دوست داشتنی.موقعیت هایی رو مثل رفت و آمدها از پله های اضطراری ساختمون،عاشقانه هاشون در راه پله ها گریه هاشون منت کشی ها با ترس و نا امیدی پله ها رو پایین رفتن مینا؛عاشقانه های پشت چراغ قرمز.چت کردن های مینا وقتی روی تخت دراز کشیده و نور افتاده رو صورتش و از خوندن پیام کیف می کنه و این از حالت چشم هاش معلومه.درگیری ها برای درآوردن پلیور و ساز زدن ها وچنگ و دلاچنگ ها و مست عشق شدنشان.اون گربه پشمالو سفید در کنار مینا.کنار تنهاییِ مینا.طوفان تهران و تقلا و ترس مینا و پناه بردنش به زیر پتو و دوربین زیر پتو و فقط چشم های مینا.دندون درد های مینا و دندون پزشکی.همه این ها عالی بودند.

همه حرف زدن های مینا با پدرش پدری که مینا رو طرد کرده و مینا از دور می بینتش و در لحظه هاش ذهن و دل مینا با پدر صحبت می کنه.(با اولین حرف زدن هاش با پدرش با ابراز دلتنگی و حس کردن نبود پدرش دلم ریخت اشک هام اومدند بغضم گرفت.)
 و مینا خیلی شبیه من بود.روحیه اش.هول شدن هاش ناتواناییش در کار ساده رستوران.شاد شدنش.درد و دلهاش با پدر و حتی وقتی  اون روز از پدر برای یارش می گفت و بغضش ترکید.دقیقا حالتش مثل خودم بود.آخ مینا..مینا تو رفتی ته دلم.در این چند روز خیلی بهت فکر کردم خیلی.
مینا عاشق شد و نفسش و همه چیزش بند شد به یک مرد مردی که مینا رو دید وقتی هیچ کس ندیدش مردی که مینا رو بالا برد بهش اعتماد به نفس داد عشق داد و بعد رهاش کرد و بعد وقتی هیجان ها و شور عشق و معاشرت های دلبرانه شان رادیدیم برخورد می کنیم به محکم وایسادن مینا در جایگاهش که بله دقیقا همین موقع خالی می شه و آروم اروم  وارد مسیر درب و داغون شدن می شه تا می شکنه تا می ره تو دستشویی و وای وای می گه و هق هق می کنه آب می زنه به صورتش تا بیدار شه.می زنه به جاده  و همایون می خونه آهای غمی که مثل یک بختک روی سینه من شده ای آوار از گلوی من دست هاتو بردار از گلوی من دست هاتو بردار...(من محو شدم.برای مینا دلم سوخت.خودم رو تو مینا دیدم.صدای گریه هاش.صدای گریه هاش)موسیقی متن فیلم به جا و عالی و تاثیر گذار بود و به یاد موندنی.
آقای نعمت الله ممنونم به خاطر این فیلم به خاطر همه فیلم هایی که ساختید و دل ما رو بردید به خاطر همه شخصیت های قوی که نشونمون دادید.
صحنه بالا اوردن مینا و و اون ظاهر کثیفش یکی از قشنگ ترین صحنه هایی بود که لیلا حاتمی بازی کرده.
مینا قصه خورد شد داغون شد آواره شد اما تموم نشد باید یک خبر بد دیگه هم بهش می رسید تا خالی تر بشه پوچ تر و بعد بزرگتر.رفیقش پیداش کرد وقتی تو تخت بیمارستان بود و بهش گفت بابات مریضه.مینا رفت زیر پتو و زار زد و من دیگه فقط می خواستم هیچ کس تو سینما نباشه هیچ کس.و من بلند زار بزنم.دستام رو گرفتم جلو صورتم و ترکیدم آروم.مینا رفت پیش باباش بعد از مدت ها..چی کار کرد....ناخن های پدرش رو در بستر بیماری گرفت.من تو سینما باع فردوس در اون سالن کوچک و تاریک در اون شب خیلی سرد زمستونی فقط بابام رو می خواستم تمنا می کردم.دست هاش دست های بابای من بود.دلم تنگ شد خیلی هم تنگ شد برای وقت هایی که ناخن بابا رو می گرفتم.و پدر مینا رفت مثل پدر من.مینا عکس باباش رو بغل کرده بود سر مزار و به باباش می گفت من بهت افتخار می کنم و می خوام طوری باشم که تو هم به من افتخار کنی و من دیگه هیچی نفهمیدم  می خواستم سالن خالی شه خالی شه و من بشینم زار بزنم اما چراع ها روشن شد و باید اشک ها رو پاک می کردم بغصم و می خوردم و با بچه ها می رفتم می خندیدم حرف می زدم و فراموش می کردم.اما فراموش نکردم.بی صبرانه منتظر اکران عمومی فیلم رگ خواب هستم تا دوباره فیلم رو ببینم و محو شم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۵۶
پریس
چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۴۲ ب.ظ

تضرع

دارم غر می زنم..

دو سه روزی می شه که دمغم.معمولا وقت هایی که تمام قد در برابر همه فکرهای تلخ و حال های بد و مشکلاتم می ایستم.یکهو باتری خالی می کنم.می خوام برم‌ تو لاک خودم اما باز هم‌نمی رم.ادامه می دم به همه معاشرت های خوش و خرم داخل خانه و بیرون خانه و دنیای مجازی.
احساس می کنم کم آوردم.دلم می خواد الان که ساعت ده شبه برم سر مزار بابا و سرم رو محکم بکوبونم به بالای سنگ قبر همون جایی که سرش هست و ضجه بزنم از دلتنگی از خستگی داد بزنم صداش کنم.دفعه پیش با این کار کلی آروم تر شدم احساس کردم نزدیک شدم بهش.
امروز هیچ حوصله نداشتم دلم می خواست تنها باشم.ظهر،من و آرتین کوچولو در خانه تنها بودیم و آرتین در خواب.در اتاق آبی ساز می زدم و دلم گرفته بود.احساس کردم صدای آرتین میاد وقتی دیدم بیداره،محکم بغلش گرفتم و بغضم ترکید و آرتین با چشم های نگران من رو نگاه می کرد.محکم چسبوندمش به خودم و زار زدم.احساس کردم من رو می فهمه .با همون گریه ها با گرمای وجود آرتین، با نگاه های نگرانش آروم شدم.

شب که از خواب پرید و گریه کرد ترسیده بود.امید گرفتش بغلش و راه می بردش و آروم تو گوشش می گفت:(نترس عزیزم.بابا اینجاست پیش تو.نترس)مثل بچه کوچولوها اشک هام اومدند دلم خواست دلم بغل بابام رو خواست وقت های که خوب نبودم و خودمو تو بغلش جا می دادم و باهام شوخی می کرد.وقت هایی که می اومد اتاقم می دید ناراحت رو تخت دراز کشیدم پیشم دراز می کشید می نشست شوخی می کرد انقدر که یادم می رفت.کاش الان هم تو بغلت خودمو گم می کردم و گریه می کردم.

بابا سبز باشه جات.سبزِ سبز.

خیلی غر زدم خیلی.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۲
پریس