خانه سبز

الخیر فی ما وقع

خانه سبز

الخیر فی ما وقع

سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۴۲ ب.ظ

نامه هایی به ماهکم.برای شش ماهگیت

آرتینم ماه کوچولوی من.

شش ماهه شدی و من هر روز که می گذرد بیشتر دوستت می دارم.وقتی در آغوشت می گیرم و گرمای وجودت را حس می کنم گویی روی ابرهایم.

گریه که می کنی و برات لالایی می گویم آنی نگاهت می کنم  و می بینم آرام شده ای و من را نگاه می کنی.می دانی من چه حالی میشوم؟
گاهی حینِ خواندنِ لالایی و آرام شدنت اشک های من هم سرازیر می شوند.

وقت هایی،جلوی عکس آقابیژنم می برمت و خودم میروم یک دنیای دیگر..

دیدنِ مادری کردن های خواهرم برای تو.دیدنِ پدری کردن های امید برایت.همه قربان صدقه رفتن هایشان،همه نگاه های جان دار و مقدسشان را با تمام وجود نفس می کشم.مادر و پدرت خیلی خیلی دوستت دارند.

و اما این بین دیدنِ مادربزرگت و همه حرف ها و قربان صدقه ها و حظ و کیف کردن هایش برایِ تو یک طعم فوق العاده دارد.شیرین است.شیرین.

مامان فرح دلش می رود برایت.می دانی خیلی وقت ها حسودی کردم به تو.به این همه عشق و گرما و حسی که در چشمان و حرف ها و کارهای مادرم هست در برابرت.

وقتی مامان تو را روی پایش تکان می دهد و لالایی می خواند ساکت می نشینم و نگاهتان می کنم.

خیلی لذت بخش است  صبح را با صدای گریه ها و خنده هایت بیدار شدن با قربان صدقه رفتن های مامان فرح بیبدار شدن با دیدن روی ماهت  بالای سرم بیدار شدن.

بزرگ که شدی،برایت می گویند که من روزی هزار بار ماچت می کردم و می مردم برایت.برایت می گویم که شنیدن نفس هایت چه خونی وارد رگ های من می کرد.شنیدن خنده های صدا دارت...

برایت خواهم گفت،وقتی رو در رویت صحبت می کردم چقدر قشنگ برایم می خندیدی.برایت از حجم دلتنگی هایم حرف می زنم وقتی فقط  یک روز ندیدمت.

الان که این نامه را می نویسم روی پاهایم نشسته ای و دستانت را به سمت صفحه کلید می آوری و در حال کشف کردن هستی.

داشتنت برایم خیلی ارزشمند است.همیشه ماه کوچولوی من خواهی بود.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۱۵
پریس

نظرات (۲)

هروقت نامه هاتو به ماهکت میخونم حس قشنگی بهم دست میده... و تمام عشقتت به آرتینت رو باتمام وجود میتونم لمس کنم و بپذیرم وقتی خودم هم ماهکی دارم که برای اولین بار این حسو برای من تجربه پذیر کرده. ماهک من فقط دوماهشه و هنوز نمیتونم رو زانوم بنشونمش اما وقتی شونه هام از اصابت لبهای کوچکش  خیس میشه، وقتی دستشو آروم از توی آستین لباسش رد میکنم، وقتی توی بغلم از نوازش بناگوشش خوابش میبره، وقتی به جوابِ قربون صدقه هام یه لبخند کوچولو بزنه، وقتی دلبری میکنه، وقتی بیتابی میکنه... هربار عاشق تر میشم بهش، هربار دوباره و دوباره دلم میخواد براش دنیا رو شخم بزنم که مهرِ بیشتری توش ثمر بیاد... که علفهای هرزش کمتر بشن....
ماهکت همیشه روشنی شبهاتون باشه دوست مهربونم 
پاسخ:
افرا جان از طرفِ من ماهک جانِ دو ماهه تان رو ببوس.پس تو قشنگ می فهمی من چی می گم و از جه لذتی صحبت می کنم.وای چه خوب گفتی من هم  وقتی دست کوچولوشو از آستین رد می کنم یک احساسِ خیلی قشنگ دارم.
افرا جان ممنون از آرزوی قشنگت.ماهکِ شما هم روشنی بخش زندگیتون و روزهاتون باشه.
۲۳ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۱۷ پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چقدر لطیف و زیبا.
می دونی، راستش داشتن همچین حسایی هم یه جور صداقت، یه جور امید، یه جور انگیزه، یه جور حس خاص میخواد که من نمی دونم باید اسمش رو چی بزارم. فقط می دونم که مدتهاست خودم این حسو ندارم. یعنی از دست دادمش. دیگه نمی تونم کسی رو دوست داشته باشم انگار. 

وجود خود این حس لطیف رو دوس دارم. زیباست این همه احساس خوب و لمس شدنی حتی در میان کلمات.
پاسخ:
پرستو...
از خدا می خوام انگیزه و حس و شور و ذوقِ لمس کردنِ زیبایی های اطراف رو درونت بیدار کنه.به یادتم.



ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی