خانه سبز

الخیر فی ما وقع

خانه سبز

الخیر فی ما وقع

جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ب.ظ

نامه هایی به پدرم

سلام آقا بیژنم

خوبی؟روبه راهی؟رو پایی؟سرحالی؟سبزی؟جایت خوب است؟بابا دقیقا کجایی؟

تو هم دلت برای من تنگ شده؟

من خیلی دلتنگتم خیلی...بیست و شش روز شده که ما رو تنها گذاشتی..من پرم از دلتنگی و حسرت..من پرم از بغض..

دوم ماه رمضان نزدیک اذان مغرب خیلی  بیشتر از هر لحظه این روزها از نبودنت دلتنگ شدم.عکس هاتو می دیدم و گریه می کردم میخواستم  واقعی جلوم باشی..لبخندت و می خواستم صدات و حرف هات. بوی لطیف بدنت و آغوشت... خودتو...بودنت رو...دستت هات...دست هایی که موقع بیماریت بیشتر بهشون انس گرفته بودم...

یادته هفته آخر که حالت بد شد و نیمه شب رفتیم اورژانس بستری شدی وقتی یواشکی اومدم ببینمت..لوله مسخره رو به بینیت وصل کرده بودند.حالت خیلی بد بود..آروم اومدم جلو.صورتم مچاله بود خیلی خودمو نگه داشته بودم که بلند گریه نکنم و جیغ نزنم...معصومانه نگاهم کردی و دست هاتو سمتم گرفتی...آخ دست هات...با سرت به کیسه وحشتناک زیر ملافه اشاره کردی ملافه رو که زدم کنار ترسیدم..چون فهیدم ترسیدی.دوییدم بیرون.

 

کاش بودی...کاش نمی رفتی...من..مامان..یاسمن خیلی حال دلمون بده..غصه داریم..درد داریم....

 

قهرمان زندگیم..عزیز دلم..از وقتی رفتی دیگه ساز نزدم دستم نمی ره سمتش..آخرین بار دو روز قبل رفتنت برای تو ساز زدم..یادته؟مجلس افروز..آواز...

چشم هامو می بندم و چهره آرام و قامت استوار و لبخند زیبا و حمایت گرت و جلو نظرم میارم...وقتی هفته پیش تو خوابم کنارم نشسته بودی و انگار هیچ کس تو رو نمی دید فقط من می دیدم که اونطور بهم لبخند می زدی تمام وجودم آروم شد قوی شد...لبخندت مثل اون وقت هایی بود که رقصیدنم و نگاه می کردی و لذت می بردی و به من اعتماد به نفس می دادی.. و من رو تایید می کردی.

بازم بیا به خوابم..باهام حرف بزن..بگو حالت چطوره...

من خیلی دوستت دارم..خیلی... و شرمنده روح سبزت هستم.خیلی حرف دارم اما دیگه طاقت نوشتن ندارم..

 

من بابام رو می خوام...پدرم...آقا بیژنم..

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۲۱
پریس

نظرات (۱)

پریِ من. پری جون من. کاش چیزی داشتم تا برات بگم. تو هم حواست هست که چقدر باید قوی باشی؟ پری از پاییز نود تا حالا این قوی بودنه برامون کهنه نشده هرچقدررر که یک جاها نمی‌تونستیم بهش عمل کنیم و شاید حتی حوصله شنیدنش رو هم نداشتیم. 
باید که تنها نباشیم.
پاسخ:
باید که تهش یک چیزی از ما بمونه.باید هر روز جلو آینه مثل امیر به روحمون به خودمون بگیم قوی باش قوی. و قوی باشیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی