خانه سبز

الخیر فی ما وقع

خانه سبز

الخیر فی ما وقع

چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۲۹ ق.ظ

کی می دونه چی می شه؟

تحویل شد..سال تحویل شد و  دل ما لرزید.همه مان ترسیدیم و بغضمان گرفت از اتفاق هایی که سال قبل برای خانواده مان رخ داد..انگار دلمون می خواست تو اتاق تنها بودیم تا زار می زدیم تا به گلومون فرصت می دادیم برای بلند بلند هق هق کردن..چقدر تلخ شروع شد.چقدر دردناک..وقتی مرور کردیم سال قبل رو بعد نگاه کردیم به پدر..حالش اون روز خیلی بد بود...امسال اولین باری بود که نتونستیم بهم تبریک بگیم نتونستیم همدیگری رو بغل کنیم و بخندیم و دهنمون و شیرین کنیم.. به جاش وقتی بابا گفت قرآن رو بیارید تو اون حالش دراز کشیده روی تخت از لای قرآن اول عیدی مامان و داد و مامان آخ مامانم وقتی بغلش کرد و گریه کرد به خودم گفتم کاش نوبت من نشه من نمی تونم خودم و کنترل کنم.امید،عیدیش رو گرفت و سریع از اتاق رفت بیرون انگار اون هم نتونست دیگه.. به یاسمن که رسید قرآن بسته شد و دیگه یاسمن بلند زد زیر گریه و اشک های بابا... وقتی عیدیم و داد و بغلش کردم...آغوش یک پدر مگر کم چیزیست مگر کم نعمتیست.... شد روز بغض های ما بغض هایی که تا آخر روز باید فرو می خوردیمشون.بابا رو به زور بردیم خانه مادربزرگ ها...وقتی اونطور سخت روی پاهاش ایستاده بود وقتی تعادلش و دم در نمی تونست حفظ کنه...وقتی وارد خانه مادربزرگه شد همه با دیدنش سکوت کردند و خودش هم و من می خواستم بمیرم و ناتوانی پدرم رو نبینم...بغض..بغض... خوب شد روز اول امسال از بغض خفه نشدیم..فقط کمی توانست بنشیند و آرام حرف بزند..بعد بردیمش روی تخت خوابید...من میان جمع عزیزانم درحسرت خوشی کاملی بودم که از سلامتی پدرم نشات بگیره..اما..

عصری وقتی رفتیم خانه مادرجانش..وقتی مادربزرگ اونطور گریه کرد با دیدن حال پدرم...دلم کباب شد برای مادرش برای مادری که پسر ورزشکار و قوی و دلبندش را اینطور می دید...از من با گریه می پرسید خوب میشه مگه نه؟بغلش کردم و گفتم معلومه که خوب میشه..

برایش تولد گرفته بودند...کیک و شمع و عکس و فیلم ،آهنگ تولدت مبارک و اشک های ما...نگاه خودش...

آخ پدرم تولدت مبارک...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۰۴
پریس

نظرات (۲)

پری من... آخ که پدری و مادری توی خونه‌ای مریض بشن. حال اون خونه چی می‌شه. دل بچه‌ها چی می‌شه...
تولدشون مبارک. احساس خوشبختی داشته باشن از تک تک لحظاتی که در زندگی گذروندن و خواهند گذروند. 
پاسخ:
ریحانه من.خدا پدر و مادر عزیز و محترمت رو براتون حفظ کنه و سلامت باشن همبشه.خانه تان پرآرامش و سبز سبز باشه با حضور قشنگتون.
با این پست گریه کردم
گریه کردم 
گریه کردم
پاسخ:
پرستو جان.ببخشید.بشتر نوشته هام غمناک و ناله است.شرمنده که ناراحتت کردم..

بخند دختر.دنیا ست دیگه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی