سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ
نامه هایی به ماهکم.هفته نهم
هفته نهم
سلام ماهک من عزیز من
شکم مادر جانت جلو آمده است.شما داری حسابی دلبری می کنی.پدر جانت وقتی در موردت حرف می زنیم زیباترین لبخند دنیا به لبانش می آید.
گوبا در این هفته استخوان هایت در حال محکم شدن هستند.دستگاه گوارشت شروع به کار کرده و مادر جانت انقدر زودبه زود گرسنه می شود که به خنده مان می اندازد.عاشق بستنی و نوشابه و چاقاله و وای غذا خوردن هایش و هوس های غذاییش خیلی جذاب است.
می دانم این هفته مادر جانت گریه کرده است ترسیده است و غم خورده است..آخر تو نمی دانی پدرمان چه حالی دارد.مادرت می گوید وقتی دکترها آنطور از پدربزرگت فطع امید کردند چقدر حالش بد شده و ناراحت شدن تو و ترسیدن تو را هم حس کرده.عزیزکم مادرت تمام سعی خودش رو می کنه که قوی باشه و از تو خیلی مراقبت می کنه.تو هم مواظب خودت باش.
خاله شما
بیست اسفند
۹۴/۱۲/۲۵