خانه سبز

الخیر فی ما وقع

خانه سبز

الخیر فی ما وقع

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۱۴ ق.ظ

قدم هایِ تو

شب است.

نشسته بودم داشتم برای این چند روز و امتحان ها برنامه ریزی می کردم.صدای پای مادربزرگه اومد،از سرِ شب از سوزشِ پاهایش کلافه بود.معلوم بودخوابش نبرده و حالا داره قدم می زنه تا به قولِ خودش با این کار کمی آروم بشه.

یکهو صدای پایش روی سرامیک دلم و لرزوند یادِ شب هایی افتادم که بابا از درد و بی خوابی کلافه می شد و قدم می زد و من بیدار بودم همون صدای برخوردِ پا با زمین.پرت شدم به اون شب ها .مادربزرگه قدم می زد و من چشمم به قابِ عکسِ بابا رویِ دیوارِ اتاقِ آبی بود و آقا بیژنم رو می دیدم که درد داشت که کلافه بود که قدم می زد می اومد اتاقم حرف می زدیم دلم ریش می شد از بی خوابیش از ضعفش از دردش.

همه این خونه تو رو صدا می زنه.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۱۳
پریس

نظرات (۱)

۱۳ دی ۹۵ ، ۰۱:۴۱ پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
پریسا:((((

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی