نامه هایی به ماهکم.هفته سی و پنجم
هفته سی و پنجم
سلام خواهرزاده عزیزم.
به قول ساغر و فروغ(رفیق هایم):"حالت خوبه؟گل گلابی ؟با ادبی؟
جانکم.راستش رو بخوای این نامه نوشتن هام برای تو رو خیلی دوست دارم..اصلا می خوام وقتی هم به دنیا اومدی برایت نامه بنویسم و بعدا که خواندن و نوشتن یادگرفتی..همشون رو بهت بدم...البته من مطمئنم تو هم تا حالا با من ارتباط برقرار کردی و می کنی و نامه های من بهت می رسه.من حس می کنم.احساس می کنم به دنیا که بیایی وقتی هم رو نگاه کنیم نگاهمون خیلی چیزها بهم می گه یا شاید دو تامون به خنده بیافتیم..انگار یک آشنای دیرینه رو دیدیم.یک رفیق..بله پس چی تو هم رفیق منی.به دنیا اومدی با هم دست رفاقت می دیم محکم.
خلاصه داشتم می گفتم تصمیم دارم وقتی خوندن و نوشتن یادگرفتی نامه نوشتنمون دو طرفه بشه..چه شود.. فکر کن..من که از الان کیف کردم حسابی...
قربونت بشم..هنوز نیومده این همه دل منو بردی...
*نوشته شده در یازده شهریور