خانه سبز

الخیر فی ما وقع

خانه سبز

الخیر فی ما وقع

چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۲۸ ق.ظ

تو حق نداشتی ما رو تنها بذاری

کجایی که بهت بگم دلم درد می کنه و تو بگی به شِکَم بخواب خوب می شی بعد چند دقیقه بیای اتاقم و بگی خوب نشدی؟بپوشم بریم درمانگاه.

کجایی که برات ناز کنم؟

صبح زود اسفند بود.من و تو بودیم و دل درد های من .با هم رفتیم درمانگاه،باز نشده بود.تو ماشین نشسته بودیم و رادیو گوش می دادیم و من درد داشتم و برف می اومد و تو بودی.

سِرُم که زدم رفتی.وسط های سِرُمَم اومدی با نون بربری.یادمه وقتی درازکش بودم و وارد اتاق شدی با نون بربری لبخند زدم دلم قرص بود از داشتنت.

خوب تو زود رفتی.خوب من هنوز همون پریسا کوچولو ام که دلش بغل هاتو می خواست که بهت آویزون می شد و بوس بارونت می کرد و تو می گفتی یک بوس کردی دیگه بسه.کَنه نشو.

همون پریسا کوچولو که زمستون سال پیش وقتی وسط مهمونی کمکت کردم که بری رو تختت بخوابی،نگام کردی و گفتی خیلی وقته بغلت نکردم.گفتم بغلم کردی چرا.گفتی تو بغلم کردی نه من.اون شب بَغلم‌کردی و من داشتم از بغض خفه می شدم.

بهم چی می گفتی ؟جیغیل.

جیغیل این نصفه شبی خوابش نمی بره بغل تو رو می خواد...می فهمی تو حق نداشتی بری.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۲۷
پریس

نظرات (۳)

چرا رفتی چرا من بیقرارم؟... 
چرارفت؟چیشدرفت خب؟؟
محبت عمیق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی