برگشتی تو کار نیست
سلام آقا بیژنم
یک هفته ای میشه بازی های المپیک شروع شده و من با اشتیاق دارم مسابقه ها رو دنبال می کنم.اما با یک حسرت خیلی بزرگ.حسرت حضور تو و با تو مسابقه ها رو دیدن.این روزها به خانواده و رفقا گزارش مسابقه ها و تاریخ دقیق بازی رو میدم..اما هیچی گزارش هام به تو نمی شه.. و من با چه اشتیاقی با تو در مورد مسابقه ها و نتیجه شون و وضعیت ورزشکارامون حرف می زدم..وقت هایی که با هم مسابقه ها رو می دیدیم..وقت هایی که من نمی دیدم و از تو بعدش سوال می کردم. یا من می دیدم و بعد به تو گزارش دقیق می دادم با ذوق فراوان.یادته خونه مامان بزرگ بودی و زنگ می زدیم به هم چقدر در مورد مسابقه ها حرف می زدیم...در مورد والیبال،کشتی..بوکس
اسم بوکس میاد و حسرت و دلتنگی.نماینده بوکسمون.احسان.همون که دوستش داشتی متاسفانه شکست خورد.یادته بازی های بوکس و ضبط می کردی و حتی بقیه مسابقه ها رو مخصوصا کشتی..
بابا جات خیلی بیشتر از خیلی خالیه...چند شب پیش یکهو میون حرف مامان و مامان بزرگه رفتم بغل مامان و زار زدم...دلم برات تنگه..می فهمی ؟تو حق نداشتی ما رو تنها بذاری...مامان چشم هاش شد پر از اشک.من و که آروم کرد فهمیدم رفت و خودش گریه کرد.آخه من با دلتنگی های مامان چی کار کنم...دلش خیلی برات تنگ شده و تو خودش می ریزه.چند وقت پیش ها از دلتنگی هاش برام گفت از تو..از اینکه دیگه آروم نیست و نمی دونه چطور آروم میشه از اینکه همه این اتفاق ها و نبودنت چقدر خسته و نا آرومش کرده..و دوتاییمون هم رو محکم بغل کردیم...
مامان و من با هم متفق النظریم در اینکه سفر آخرمون چقدر زیاد بهمون خوش گذشت و چقدر همه چیز خوب بود و چقدر خوشبخت بودیم...مامان هم می گه وقتی سه تایی در ساحل رو ماسه ها و آب پابرهنه می دوییدیم.خیلی احساس خوبی داشته..احساس خوشبختی احساس اینکه زندگی همینه....
یادته هفته آخر بهت گفتم خوب می شی و با هم می ریم پاریس و من به آرزوم می رسم...این دفعه بر خلاف همیشه که سرتو تکون می دادی و می گفتی کله ات بوی قرمه سبزی میده پریسا..این دفعه لبخند زدی یک لبخند که برای من خیلی معنی داشت که خیلی خوشحالم کرد که من هم خندیدم و گفتم آقا بیژن...
دعا کن برام..که بتونم کنار بیام که حالم خوب شه...که انقدر درون و بیرونم با هم فرق نداشته باشه.حال درونم هم بشه مثل حال پریسا بیرون که می خنده و پر انرژیه..البته بعضی وقت ها پریسا بیرونی هم کم میاره..
اما بیشتر برای مامان دعا کن که آروم بشه...
و ما تو رو سپردیم دست خدا که خودش بهترین حافظ و بهترین تکیه گاهه...
یا حق