خانه سبز

الخیر فی ما وقع

خانه سبز

الخیر فی ما وقع

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ق.ظ

کاش خواب باشه..تلخ ترین خواب

تسبیح شاه مقصودی که بهم هدیه دادی و دستم گرفته بودم و ذکر هر شب و می گفتم تو سکوت این شب غمگین خردادی،که متوجه تغییر رنگ بعضی از دونه های تسبیح شدم با خود گفتم فردا صبح ازت دلیلشو می پرسم...

یک هو یکی بهم گفت کجای کاری دختر...بابا نیست..بفهم..بابات رفته واسه همیشه...

بابایی..عزیزجونی من..من هنوز باورم نشده رفتنتو...نمی خوام باور کنم...همین چند روز پیش بود ظهر من و تو خونه بودیم و روی تختت دراز کشیده بودیم و برام از تسبیح ها می گفتی از اسم هاشون...از اسم سنگی که یادت رفته بود...تسبیح هاتو بهم نشون دادی و باز چندتاشون رو بهم هدیه دادی و گفتی مواظبشون باشم....من دلم اون ظهر اردیبهشت رو می خواد و حالا دوازده روز شده که از پیش ما رفتی و تکه ای از وجودم رو با خودت بردی...غمی به دلمون نشسته که خیلی بزرگه خیلی سنگینه که جنسش با همه غم هایی که تا حالا باهاشون برخورد داشتم فرق می کنه..ترسناک تره...

آره بابا من می ترسم...از نبودن همیشگی تو می ترسم از این ندیدن تو...


او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۷
پریس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی